شهادت كودك شیرخوار حضرت علی اصغر علیه السلام
امام علیهالسلام به خیمه آمد و فرزندش عبدالله را نزد وى آوردند، آن حضرت او را در دامان خود نشانید، در این اثنأ مردى از بنى اسد تیرى پرتاب كرد و آن طفل را شهید ساخت، پس امام علیه السلام خون آن طفل را گرفت و چون دستش پر شد آن را روى زمین ریخت(در روایت دیگرى آمده است امام آن خونها را به طرف آسمان ریخت و قطرهاى از خون به زمین باز نگشت. (ابصار العین، 24).) و فرمود: پروردگارا!! اگر باران آسمان را از ما منع فرمودى خیر ما را در این خون قرار ده و انتقام ما را از این گروه ستمگر بگیر. آنگاه آن طفل را آورده و در كنار دیگر شهدا قرار داد.( ارشاد شیخ مفید، 2/108.)
در نقل دیگرى آمده است كه: امام علیه السلام مقابل خیمه ها آمد و به زینب گفت: فرزند كوچكم را نزد من آرید تا با او وداع كنم، پس او را گرفته و صورتش را نزدیك آورد تا او را ببوسد، حرمة بن كاهل اسدى تیرى رها كرد و گلوى آن كودك را درید و او را قربانى كرد؛ و شاعر چه زیبا این مضمون را در قالب نظم عربى ریخته است:
"لله مفطور من الصبّر قلبه و لو كان من صمّ الصّفا لتفطّرا و مُنعطفٍ اهوى لتقبیل طفله فقبل منه قبله السّهم منحرا."( «مر خداى راست دلى را كه از صبر پاره شده، كه اگر همانند سنگ بود پاره مىشد؛ براى بوسیدن طفل خود خم شد اما تیر پیش از او گلوى او را بوسه داد.»)
پس امام علیه السلام به زینب فرمود: كودك را بگیر،